شاید این فقط نظر من باشه، اما به نظر من ما در فرهنگی زندگی می‌کنیم که به اشتباه، برای ۱۰۰۰ ایده ارزش بیشتری قائل هست تا ۱۰ ایده ناب.

بدون شک برای این باور عمومی یه دلیلی هست. ادیسون و تیم مهندسین‌ش روی ۱۰,۰۰۰ ایده مختلف کار کردن تا سرانجام جنس رشته‌ی ایده‌آل برای لامپ حبابی رو کشف کردن.

به علاوه، شواهد زیادی هست که داشتن ایده‌های زیاد به داشتن ایده‌ی باکیفیت منجر می‌شه. و تعجبی هم نداره، و من هم اصلا مخالفتی ندارم که رسیدن به تعداد زیادی ایده ارزش خودش رو داره. هر چه بتونید به ایده‌های بیشتری برسید، احتمال بیشتری داره که از بین اونها یک یا چند ایده واقعا خلاقانه بیرون بیاد.

با این حال، بخش دیگری از ماجرا معمولا نادیده گرفته می‌شه. ارزش کشف شکل‌های متنوعی از یک ایده‌ی واحد.

بگذارید یک مثال از چیزی که منظورمه بزنم: فرض کنید که یک مداد و یک برگه کاغذ دارید که ۵۰ دایره روی اون کشیده شده. و توجه کنید که این یک تمرین خلاقیت واقعیه.

کار شما اینه که به کمک مداد برای هر دایره مجزا یک طرح منحصر به فرد بکشید که از اون دایره استفاده کنه. ممکنه یک دایره رو تبدیل به تایر ماشین کنید یا یک دایره دیگه رو تبدیل به چشم کنید. شاید توی یکی صورت بکشید و توی یکی دیگه بستنی توپی.

هدف اینه که با استفاده از دایره‌ها چندین ایده متفاوت بکشید.

این نوع تمرین نمونه خیلی خوبی از باور عمومی درباره‌ی تفکر خلاقه. تنوع پیروزه. تفکر واگرا – رسیدن به چندین راهِ به‌شدت متفاوت برای استفاده از دایره در طرح – نشانه‌ای از توانایی خلاقه‌ی بالا است.

اما روش متفاوت دیگه‌ای هم برای انجام این تمرین (متفاوت با درک عمومی از خلاقیت) وجود داره، که فکر می‌کنم حتی بیشتر از قبل نیروی خلاقیت رو تقویت می‌کنه. در این روش سعی می‌کنیم از یک ایده‌ی محوری چندین شکل و گونه‌ی متنوع بسازیم.

برای ادامه این مثال: با این طرز تفکر، دیگه به هر دایره به عنوان یک شی کاملا مجزا که باید حل بشه نگاه نمی‌کنیم، به جای اون روی بخش واحدی از کار تمرکز می‌کنیم.

مثلا چطوره که روی استفاده از ابزار، یعنی مداد، به شکل منحصر به فرد تمرکز کنیم؟ در دایره اول با سطح صاف مداد به آرامی سایه می‌زنیم. در دایره دوم فقط با حرکات تند و تیز. دایره سوم رو با فشار دادن پر می‌کنیم، و در چهارمی تلاش می‌کنیم حالا دایره رو با نوک شکسته‌ی مداد سایه بزنیم.
متوجه تفاوت بین خروجی تمرین دایره‌ای اول با دوم شدید؟

گاهی حس می‌کنم که من هم بیشتر به دام برداشت عمومی از قالب خلاقیت می‌افتم. به سرعت سعی می‌کنم از یک ایده به ایده‌ی دیگه‌ای بپرم، به این امید که ایده‌ی بعدی یک ایده‌ی واقعا برجسته باشه. اما در حین پریدن از ایده به ایده، گاهی مشخصه که جا داره روی جنبه‌های مختلف یک یا دو ایده‌ی اول بیشتر کار بشه.

در تمرین دایره، اینکه روی خود مداد فکر نکنیم واقعا یک اشتباهه. طرح‌هایی که با محوریت خود مداد به عنوان ابزار می‌زنیم شاید از نظر هنری شاخص نباشن، اما قطعا خلاقانه‌ترن.

این روش کمک می‌کنه که ایده‌های پراکنده آینده رو هم پیدا کنیم، چون تصویر واضح‌تر و پرداخته‌تری از قابلیت‌های یک ایده می‌سازه. شاید اثر پخش‌شده‌ی مالیدن مداد در یک دایره، جرقه طرحی رو بزنه که شبیه به برش میوه‌ی کیوی باشه.

با شناسایی چیزهایی که روی یک ایده‌ی واحد جواب میده، یا جواب نمی‌ده، این امکان رو داریم که سریع‌تر به سراغ ایده‌های بعدی بریم.

اگر توماس ادیسون و تیمش کمی وقت گذاشته بودن تا بفهمن چرا اولین ایده‌شون برای رشته لامپ شکست خورد، یا چطور ماده رو تغییر بدن تا کار کنه، شاید می‌تونستن به جای امتحان کردن ۱۰,۰۰۰ ایده، کار رو با ۱۰۰ ایده به پایان برسونن. شاید هم نه. ولی ممکنه.

پس دفعه بعد که ایده‌پردازی می‌کنید، یا دنبال راهکاری برای یک مشکل هستید، یا سعی می‌کنید به زور خلاقیت به خرج بدید، روی ایده‌ای که به ذهن‌تون می‌رسه کمی مکث کنید و به دقت بررسی‌اش کنید، اینکه حسنش در چی است و چه چیزی باعث می‌شه راهکار ایده‌آلی برای هدف شما نیست.

به جای تمرکز روی تولید ۱۰۰ ایده، روی ۱۰ شکل مختلف از یک ایده‌ای که دارید تمرکز کنید.

منبع: کائسنا

برچسب گذاری شده در:

, , ,

درباره نویسنده

سامان

فارغ التحصیل کارشناسی نرم افزار، علاقه مند به برنامه نویسی، طراحی وب، تکنولوژی های نوین، یادگیری و فیلم

مشاهده تمام مقالات